loading...
اندیشه ها
رضا نوری فر بازدید : 120 شنبه 16 فروردین 1393 نظرات (1)

 

داستان زندگی(بحث کوچکی در جبر و تفویض):

زندگی در این جهان داستانی است که خدا آن را نگاشته است.این داستان با داستان هایی که نویسندگان می نگارند،تفاوت ها و شباهت هایی دارد که اگر این مطالب را از ابتدا تا انتها بخوانید به آن ها پی خواهید برد.

خداوند از روزی که داستان زندگی ما انسان ها را نوشت،در این داستان طولانی و رمان گونه هم برای خودش و هم برای بندگان خود یعنی ما انسان ها اختیاراتی قرار داد(جبر و تفویض) که از جمله اختیارات خدا در زندگی ما آدمیان،می توان به تولد و مرگ اشاره کرد زیرا که ما خودمان انتخاب نمی کنیم که به دنیا بیاییم یا نه آییم و نیز خودمان انتخاب نمی کنیم که الان بمیریم و یا فردا،او وقت معلومی را برای ما قرار داده است که بی برو برگشت در آن روز خواهیم مرد امّا در عین حال که قضایی(وقت معلوم و اجل حتمی و مسمّی)برای ما قرار داده است قَدَری نیز هست که مابین تولد و زمان اصلی مرگ است و ما می توانیم به امر خدا در آن زمان ها هم بمیریم گرچه وقت اصلی هنوز فرا نرسیده باشد.امّا این قَدَر یک متغیّر است و ثابت نیست و با یک صدقه و یا یک شب قدر،احیا گرفتن رفع می شود مثلا بارهای بار برایتان پیش آمده است که موقع رانندگی می خواسته اید تصادف کنید امّا به طرز عجیبی آن بلا که ممکن بود برای شما مرگ آفرین باشد رفع شده است و شما پس از تأمّل بسیار به یاد صدقه دادنتان در چند ساعت پیش افتاده اید و اینکه معصوم(ع)می فرماید:صدقه بلا را دور می کند،همین است.

البته ابتلا به بلا و یا یک بیماری و یا از دست دادن عزیزان ممکن است به دلیل آزمایش الهی،آمرزش گناهان و... باشد و در اشعار آمده است که:

                                 «هرکه در این بزم مقرب تر است

جام بلا بیشترش می دهند»

البته مثال های دیگری از جبر خدا هم هست مثل رفتن ما به یک مراسم مذهبی بعد از چند ماه و یا چند سال دوری از آن مراسمات که انسان پس از رفتن به آن مراسم و قرار گرفتن در آن حال و هوای معنوی به این نکته پی می برد که من تا چند روز پیش که به این مراسمات نمی آمدم دائم در حال گناه بوده ام ولی مثلا دیروز توبه کرده ام و یا کار نیکی انجام داده ام که توفیق شده است با اینکه خسته بوده ام به این جا بیایم و هزاران مورد دیگر هست که با این حدیث امام علی(ع) به اثر جبر خدا در زندگی پی خواهیم برد.

امام علی(ع)می فرمایند:من خداوند را از برهم زدن اراده ها شناختم از اینکه هر بار که می خواستم کاری را انجام دهم او باعث شده است من به هدفم دست نیابم.

و مثال دیگر این که بعضی مواقع می خواهیم به سراغ گناهی برویم ولی از انجام آن گناه به طرز عجیبی دور می شویم.

البته در مردن هم استسنائاتی نیز هست مثلاً کسی به  اختیار خود، خودکشی کند که حرام است و انسان را در اعماق جهنم گرفتار خواهد کرد ولی علاوه بر آن مردنی دیگر هم هست که مخصوص عارفان و خوبان خداست و هرگاه بخواهند بمییرند خدا جان را از بدنشان خواهد گرفت البته باید انسان مقام معنوی خیلی بالایی داشته باشد که به چنین چیزی برسد.

امّا اختیار ما انسان ها:

در ابتدا این نکته را تذکّر بدهم که اختیار ما هم در انتخاب راه و هم در ادامه دادن راه است که ما بنابر اختیار خود می توانیم شیطانی و یا خدایی شویم و اینکه خداوند منّان در سوره ی ابراهیم آیه ی 4می فرماید:و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا برای آنها بیان کند.پس خدا هرکه را بخواهد گمراه و هرکه را بخواهد هدایت می کند و او شکست ناپذیر حکیم است.

منظور خدا از از اینکه هرکه را بخواهم هدایت و هرکه را بخواهم گمراه می سازم این است که خدا کسانی را که می خواهند هدایت شوند و اهل خیر هستند دستشان را می گیرد و آنها را به سرانجام کار که همانا خشنودی خدا و رستگاری انسان است می رساند که بارها این را در زندگی تجربه کرده اید،البته اگر اهل دل باشید نه اهل گِل. و کسانی را که از پذیرفتن حق سرباز می زنند به حال خود رها می کند تا بیشتر گمراه شوند و خدا خود در سوره ی محمّد(ص)می فرماید:یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا إن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبّت أَقدامَکم.

یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید اگر خدا را یاری کنید او نیز شما را یاریگر خواهد بود و قدم های شما را{در راه حق}استوار می سازد.

امّا دلایلی بر اختیار ما در زندگی:

1.اگر خداوند به ما اختیار نمی داد حساب و کتاب قیامت و بهشت و جهنّم و حتّی فرستادن پیامبران متعدد کاری بیهوده بود و همه می دانیم که خدا حکیم است و حکیم یعنی کسی که کار بیهوده از او سر نمی زند.این نکته ی جالب را بهتر است بدانید که خود اختیار ما هم جبر خداست زیرا ما خود انتخاب نه کرده ایم که جبری باشیم یا مختار باشیم و یا امر مابین باشیم.شاعر شوریده حال هم عصر ما،محمّد رضا آقاسی که می گوید:

«چند می پرسی از بود و نبود

جز ملال انگیختن آخر چه سود

چند می پرسی از جبر و اختیار

اختیار آن بِه که باشد دست یار»

2.اگر که اختیار نمی داشتیم پس چرا همیشه یِ خدا بین دو راهی گیر می کنیم و نمی توانیم تصمیم بگیریم؟مولانا جلال الدین بلخی که از دو حیث سنّی بودن و به خصوص صوفی بودن مورد تأیید علما نیست شعر جالبی در این رابطه دارد که می گوید:

«اینکه گویی این کنم یا آن کنم

خود دلیل اختیار است ای صنم»

منظور از صنم که مترادف با بت است خطاب به افرادی است که خود را جبری و مجبور می دانند و برای خود اختیاری از جانب خدا قائل نمی شوند و بُت هم از خود اختیاری ندارد.

3.انسان پس از کار بد شرمگین می شود و توبه می کند پس اگر انسان جبری بود چرا خداوند در همه جای قرآن می گوید به سوی من بیایید و توبه کنید اصلاً فلسفه ی نزول قران و پیامبران آشتی انسان ها با تنها دوستشان یعنی خداست.

در اینجا یک نکته ی جالب دیگر را باید بیان کنم که اختیار ما انسان ها در راستای جبر خداست به عنوان مثال خدا می خواهد بنابر قضا و یا قدر خویش جان یک نفر را بگیرد و این کار را به وسیله ی خودش که بنابر اختیارش با ماشینش دارد به سرعت حرکت می کند انجام می دهد و یا به وسیله ی کسی دیگر. البته این کار خدا هم اثر های متقابل و نسبی دارد مثلا با تند رفتن یک نفر مرا می کشد و او را که قتل عمدانجام نداده و می خواسته است زودتر به مقصد برسد امتحان می کند که چقدر صبور است و یا اگر آن شخص پشت میله های زندان افتاد با این کار کیفر اعمال زشتی را که قبلا انجام داده است بدهد البته همیشه هم اینگونه نیست و اوضاع به این خوبی و خوشی تمام نمی شود.برای درک بهتر این مسئله می توان به مریض شدن شخصی اشاره کرد که بر اثر عطسه ی فرد دیگر، میکروب وارد بدنش شده است و خدا با این کار آن شخص را به بیماری می اندازد تا یا او را امتحان کند و یا کیفر اعمالش را در این دنیا بدهد.

از این ها که بگذریم خدا داستان زندگی انسان را فقط و فقط برای عبودیت ما انسان ها آفرید و نعمت جان را به همین خاطر به ما ارزانی داشت زیرا که خداوند خود در قرآن می فرماید:وَ مَا خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإنسَ إلَّا لَیَعبُدون و در جایی دیگر می فرماید:وَ أعطا کُلَّ شَئٍ خلقَهُ یعنی:وما به هرچیزی خلقتش را اعطا کردیم.و جان نعمتی است از طرف خدا که به ما داده است وهمانطور که می دانید گل سرسبد همه ی مخلوقات انسان است زیرا که خدا برای هیچ آفریده به خود آفرین نداد.

هر داستان قهرمانان و شخصیت هایی دارد و ما نیز شخصیت های این داستان عظیم که نویسنده ی آن خداست هستیم ولی فرقی که شخصیت های این داستان با دیگر شخصیت های داستان های خیالی دارند در این است که ما خودمان انتخاب می کنیم ابراهیم باشیم یا نمرود،موسی باشیم یا فرعون و در یک کلام حسین باشیم یا یزید و اینکه کسانی مانند پیامبران و امامان قهرمانان این داستان شده اند تنها مشیت و جبر خدا نبوده است بلکه خدا آن ها را از بین مردم برگزیده است که خود چند دلیل دارد:نطفه ی پاک،شیر پاک،تربیت صحیح،سختی دیدن و بلا کشیدن و از امتحانات الهی سربلند بیرون آمدن،اخلاق درست و در نهایت گوشه چشمی که خدا به بندگانی که می خواهند راهش را به پیمایند می کند چنانچه حافظ شیرازی در وصف پیامبر اکرم می  سراید:

«نگار من به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد»

گفتیم که یکی از عوامل رسیدن به اوج قلّه معرفت و قهرمان شدن شیر پاک است و همه ی پیامبران و امامان نیز شیرِ بهترین زنان دوران خود را یعنی مادران خود را خورده اند مانند حضرت موسی(ع)که پس از اینکه توسط یاران فرعون از آب گرفته می شود از هیچ کس شیر نمی خورد و قضای الهی آنگونه رقم می خورد که موسی(ع)از مادر خود تغذیه شودو...البته این مسئله گاهی اوقات برای برخی از پیامبران نبوده است مانند پیامبر اعظم ما که به دلیل شرایط آن دوران مادرشان ایشان را به دایه ای به نام حلیمه می سپارد که البته حلیمه اگرچه نمی توان گفت بانویی در حدّ حضرت مریم و یا خدیجه ی کبرا و... بوده است ولی انسان پاک و مؤمنی بوده است و این را هم تذکر بدهم که خداوند دردانه های خود را به دست هرکس و ناکسی نمی سپارد.

پس ما برای عبودیّت آفریده شده ایم،چیزی که اکنون به آن اصلا توجه نمی شود.ما آمده ایم علی(ع)شویم و علی بمانیم و علی(ع) بمیریم و علی(ع)محشور شویم و در آخر هم در بهشت کنار علی(ع)باشیم نه چیز دیگر.

چیزی که امروزه ما انسان ها و به خصوص ما شیعیان گرفتار آن شده ایم همین است که ما اهل بیت(ع) را مقصدی دست نیافتنی و راهی صعب العبور می دانیم،من بار ها برایم پیش آمده است که هر وقت به کسی می گویم تو باید مانند فاطمه ی زهرا(س)شوی؛تو باید مانند امامان معصوم(ع)شوی می گوید ما که خاک پای آنان نمی شویم آنها کجا و ما کجا و از این جور حرف ها خدا حفظ کند دکترسنگری را که همیشه در سخنرانی هایش می گوید:اهل بیت(ع)نباید اسطوره شوند زیرا اگر اینگونه باشد دست نیافتنی می شوند،آنها باید اسوه باشند نه اسطوره.

بیایید قهرمان این داستان باشیم نه بازندگان...

 

 

والسّلامُ علیکُم و رحمَةُ اللهِ و بَرَکاةُ

رضا نوری فر ـ14/1/1393   

 

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط a.b در تاریخ 1393/03/14 و 20:53 دقیقه ارسال شده است

سلام . جواب به نظرات شما در قسمت های ( ذهن برداشت ، سخنان رمال گونه ،منبع ) لطفا مطالعه فرمایید . با تشکر
http://alibagri.blogfa.com/category/2


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    مطالب این وبلاگ از نظر شما چگونه است؟(شما به این وبلاگ چه نمره ای می دهید؟)
    آمار سایت
  • کل مطالب : 18
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 31
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 26
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 29
  • بازدید ماه : 29
  • بازدید سال : 35
  • بازدید کلی : 16,866